زیر چتر باران.......
مث شب در بارون
مث بارون در شب
پر از زمزمه ی یاس سفیدی
در باد
تو مث خاک نجیب وطنی
تو مث خواب ظریف یه پرنده
پر لالایی شعر سفری
مث ماهی در آب
تو سکوت غزل تقدیری
مث شب تنهایی
مث من بی تابی
پر موجی ، پر عشق
عشق سرخورده به یک صخره ی سرد
تو مث یک غزل ناخونده
پشت دیوار خودت زندانی
تو همون پنجره تنهایی
که تو رو،با نفس یک فانوس
روی دیوار شبم می دوزم
تو همون راز بزرگی که خدا
توی تنهایی یک ظهر کویر
با خودش قسمت کرد
تو همون آیینه ای
که یه روز
مهتابو رسوا کرد
خود خورشیدی تو
که به شب های دلم خندیدی
چشم تو خنده ی تقدیر من و آیینه هاست.......